دردسرهای جادوی 64 تایی

وقایع نگاری یک کلاس آموزش شطرنج بسیار ویژه

دردسرهای جادوی 64 تایی

وقایع نگاری یک کلاس آموزش شطرنج بسیار ویژه

    امروز اوّلین روزی بود در چند سال گذشته و شاید تا این زمان از عمرم که آلودگی هوا را حس می کردم !! برای اوّلین بار نفس کشیدن برایم سخت بود و این واقعاً وحشتناک است !! مغز ما و سلول های خاکستری اش (به قول پوآرو) نیاز به اکسیژن دارند نه سُرب و منیزیم و منگنز و ... !! آنوقت ببخشید ما می خواهیم فکرمان درست هم کار کند !! این مواد محصولش مثل خودش درب و داغان است !!!

  والدین محمد صدرا گفتند که آوردن محمد صدرا خیلی برایش ضرر دارد ، ولی اگر شما بگویید می آییم ! گفتم : شما صاحب اختیارید !! سروینا هم نیامد ! والدین آراد گفتند : امروز کلاس هست ؟ گفتم : بله !! راستی شاید جایش نباشد ، ولی بگذارید خاطره ای از یکی از اساتید را نقل کنم !! شاید بد نباشد !

  علامه حسن زاده آملی (حفظه الله تعالی) که عالمی ذوالفنون است و قدرش برای اهلش محفوظ در جایی فرمودند : یک روز برف شدیدی در تهران آمده بود و من مردد بودم به کلاس بروم یا نه ؟ خلاصه رفتیم و با تردید زنگ خانه استاد ، علامه شعرانی (ره) ، را زدیم و با حالتی شرمنده سلام و علیک کردیم و وارد شدیم !! استاد شعرانی فرمودند : آقا چرا شما کسل هستید ؟

 گفتم : آقا شرمنده ایم که مززاحم شدیم !!

گفتند : چرا ؟ گفتیم : آخر در این برف و سرما مزاحم شما شدیم !!

استاد شعرانی فرمودند : آقا شما وقتی می آمدی فلان گدای سر کوچه فلان بود ؟

گفتم : بله آقا !!

فرمودند : خُب آن گدا در این سرما کارش را رها نکرده !! چرا من و شما وظیفه مان را رها کنیم ؟ !!

   امروز قرار بود درس پس از گسترش را بدهیم که برای ابتدای ترم بعد بود ، امّا چون درس مهمی بود و از طرفی می خواستیم یک دوره کلّی روی مباحثی که تا امروز داشتیم بکنیم !! فقط کلّیات این درس را گفتیم و قرار شد جلسه بعد دوباره همراه با چند مثال درس را توضیح دهیم ! یکی از بازی های نیما رو که مربوط به طرح درس امروز بود تا چند حرکت بررسی کردیم ! این کار هم باعث تشویق نیما شد و هم تشویق بقیه بچه ها که هم تو مسابقه شرکت کنند و هم بتونن با بازی خوبشون باعث بشن بازی هاشون سر کلاس کورد بررسی قرار بگیره !!

  بعد از درس هم یزدان با محمد رضا بازی کرد که بازی نسبتاً مساوی پیش رفت و با این حساب محمد رضا خیلی خوب تونسته خودش رو بالا بکشه و تقریباً شاگرد دوم مشترک با یزدان شده ، اشکان و آراد هم نبرد پایاپایی داشتن ، امّا مهمترین بازی مربوط بود به استاد و نیما که منجر به آخر بازی فیل در برابر اسب شد و معلومه که خُب چون وزن فیل بیشتر بوده و اسب رو کلّه پا می کنه !!!

  آراد هم امروز تمریناتش رو آورده بود که خُب باید ببینم و بعد نظر دهم ، همچنین در ابتدای کلاس تمرینات آچمزی را حل کردیم و امیدوارم بچه ها تمرینات رو یه کم جدی تر بگیرن !! در واقع اگر تمرین و بازی مستمر نباشه فکر می کنم این کلاس ها فایده ای نداره !!!

این هم گزارش تصویری این جلسه :

 آراد هم مثل هفته پیش اشکان افتاده به ابتکار !! فکر کنم این دو تا مهندسای خوبی بشن !!

 شورای بچه زرنگا !! خُب حالا اینا چی چی میگن ؟!!

  وقتی دو مهندس رقیب هم می شوند !!! چه شود ! احتمالاً ترکیب تیم نظام مهندسی در 20 سال آینده داره شکل می گیره !!

ببخشید چی میگی اشکان ؟!! اشکان میگه : بله آقا ؟!! 


  یزدان داره ساعت بیدار شدن رو تنظیم می کنه یا ساعت بازی کردن رو ؟ آخ خمیازم اومد پسر ! خواب ! نعمتی که امید است بهش برسیم !!

  امروز هم بساط کُری خونی بین این دو تا گرمه گرم بود !!! بریم ببینیم شهرآورد بعدی به نفع کی تموم میشه ؟!!

  این بازیکن ، حالا خوب پیش میره ، ولی حیف که حریف استادشه و از قدیم گفتن : احترام استاد واجب است و لازم !!

         با آرزوی روزهای تمیز و صاف برای تِرونِ خودمون و موفقیّت همه برو بچ !! / یا علی


  • morteza jalali

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی