دردسرهای جادوی 64 تایی

وقایع نگاری یک کلاس آموزش شطرنج بسیار ویژه

دردسرهای جادوی 64 تایی

وقایع نگاری یک کلاس آموزش شطرنج بسیار ویژه

بوی مهرماه، نظام آموزشی ما و محمدصدرا

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ق.ظ

  برای ما ایرانی‌ها مهرماه و بالاخص روزهای اولش همراه با خاطرات ریز و درشتی است که غالباً تأثیرات بسیاری بر زندگی‌مان داشته و دارد. مهرماه برای ما گره خورده با تعلیم و تربیت، دانایی و تعالی، آموزش و آموختن، نگاهی تازه یافتن و پنجره‌هایی تازه و تازه‌تر رو به آینده.

 آری! مهرماه انگار بالعکس رنگِ زرد و برگ‌ریزانش، نشانه‌ی سبزی است در افکارمان جهت حرکت در خطوطی نو به نو، هر چند روش‌های عهد قِلقِله میرزایی، بلکه دقیانوسی بعضی مدارس و معلّمان و سیستم جاری در کشورمان برای عدّه‌ای از فرزندان این مرز و بوم  دلسردی به همراه داشته است، امّا نورانیّت علم و گرمی فرا روی آن برای کنجکاوان و تشنگان وادی دانش سرمای مضاعف بر فصل سرد و خشک سال را به طراوتی خوش مشام و نسیمی روح‌افزا تبدیل نموده و راه را برای فتح قلّه‌های پیش رو گشوده است.

 وقتی کتاب «پرورش هنر استدلال» را می‌خواندم در دل هزار افسوس می‌خوردم که ای کاش پدر و مادرها و معلّمان زمان ما این مطالب در دسترس‌شان بود و ای کاش سیستم آموزشی ما کمی رو به اصلاح می‌رفت و این کنکور پدر نیامرزیده دست از سر استعدادهای ما برمی‌داشت و باز ای کاش و ای کاش و ... . نظام آموزشی ما فرسنگ‌ها با نظام آموزشی آمریکا و ژاپن فاصله دارد و شما وقتی پای صحبت دوستانی که در آن نظام‌ها رشد کرده‌اند یا فعالیّت می‌کنند بنشینی فقط اعصابت خردتر و درب و داغان‌تر می‌شود، همین. (تازه بد نیست بدانید در هفت سال گذشته کشور فنلاند در آمارهای جهانی پیشرفته‌ترین آموزش و پرورش را داشته و آمریکایی‌ها در سال 2013 فیلمی مستند درباره نظام آموزشی در فنلاند ساخته‌اند که واقعاً دیدن دارد، اگر دوستان دسترسی دارند حتماً گیر بیاورند و ببینند)

«پرورش هنر استدلال: الگوهای تبیین اندیشه در فرهنگ آموزش ژاپن و آمریکا»

نویسنده: ماساکو واتانابه / ترجمه محمدرضا سرکار آرانی، علیرضا رضائی و زینب صدوقی

انتشارات منادی تربیت، تهران 1391

 امّا به قول معروف پایان شب سیه سپید است، بله نمی‌خواهم فقط غرغر کنم، بعد از این افسوس‌ها به خودم گفتم خُب پسر اگر مردی هنوز که نمرده‌ای! حواست را جمع کن و برای بچه‌های خودت تا جایی که می‌توانی با فکر و مشورت شرایطی را فراهم کن تا کمترین آسیب را در این نظام آموزشی فَشَل ببینند. محمد صدرای عزیز امسال وارد کلاس اوّل دبستان شده است و شاید دیدن عکس‌هایی که در ادامه می‌آید مرورِ خاطرات سال گذشته و پیش‌دبستانش باشد. خاطراتی که محمدصدرا می‌تواند از آن‌ها حداقل یک عبرت بگیرد، اینکه عمر واقعاً یک چشم بهم زدن است. انگار همین دیروز بود که .... . یادش بخیر.

  در پایان بد نیست عبارتی را بیاورم، عبارتی که برای من بسیار درس‌آموز است نه از آن جهت که عبارتی بدیع باشد که هست و نه از آن جهت که جای دیگر نتوان یافتش که کمتر جایی می‌توان یافتش- لااقل بین اندیشمندان و اساتید ایرانی- ، بلکه از آن جهت که این حرف حدود چهل سال قبل در همین تهران خودمان و در بین چهره‌های فرهنگی خودمان زده شده و هنوز که هنوز است وضع ما این است، عبارت را ببینید :

««تعلیم» عبارت است از یاد دادن. از نظر تعلیم، متعلّم فقط فراگیرنده است و مغز او به منزله انبارى است که یک سلسله معلومات در آن ریخته مى‏شود. ولى در آموزش، کافى نیست که هدف این باشد.

امروز هم این را نقص مى‏شمارند که هدف آموزگار فقط این باشد که یک سلسله معلومات، اطلاعات و فرمول در مغز متعلّم بریزد، آنجا انبار بکند و ذهن او بشود مثل حوضى که مقدارى آب در آن جمع شده است. هدف معلم باید بالاتر باشد و آن‏ این است که نیروى فکرى متعلّم را پرورش و استقلال بدهد و قوّه ابتکار او را زنده کند، یعنى کار معلم در واقع آتشگیره دادن است. فرق است میان تنورى که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید، و تنورى که در آن هیزم و چوب جمع است، شما آتشگیره از خارج مى‏آورید، آنقدر زیر این چوبها و هیزمها آتش مى‏دهید تا خود اینها کم کم مشتعل بشود و تنور با هیزم خودش مشتعل گردد. چنین به نظر مى‏رسد که آنجا که راجع به عقل و تعقل در مقابل علم و تعلّم بحث مى‏شود، نظر به همان حالت رشد عقلانى و استقلال فکرى است که انسان قوّه استنباط داشته باشد.» ...

«اغلب، سیستم آموزشى قدیم خودمان همین جور بوده. شما مى‏بینید که افرادى- حال یا به علت نقص استعداد و یا به علت نقص تعلیم و تربیت- نسبت به آن‏ معلوماتى که آموخته‏اند درست حکم ضبط صوت را دارند. کتابى را درس گرفته، خیلى هم کار کرده، خیلى هم دقت کرده، درس به درس آن را حفظ کرده و نوشته و یاد گرفته. بعد مثلًا مدرّس شده و مى‏خواهد همان درس را بدهد. آنچه که در این کتاب و در حاشیه‏ها و شرح آن بوده، همه را مطالعه کرده و از استاد فرا گرفته است. هرچه شما راجع به این متن و این شرح و این حاشیه بپرسید، خوب جواب مى‏دهد.

یک ذره که پایتان را آن طرف بگذارید، او دیگر لنگ است. معلوماتش فقط همین مسموعات است و اگر مطلب دیگرى در جاى دیگر باشد که او بخواهد از این مایه‏هاى معلومات خودش آنجا نتیجه گیرى بکند، عاجز است و بلکه من دیده‏ام افرادى را که بر ضد آنچه که اینجا یاد گرفته‏اند آنجا قضاوت مى‏کنند. و لهذا شما مى‏بینید که یک عالم، مغزش جاهل است. عالم است ولى مغزش مغز جاهل است. عالم است؛ یعنى خیلى چیزها را یاد گرفته، خیلى اطلاعات دارد ولى آنجا که شما مسئله‏اى خارج از حدود معلوماتش طرح مى‏کنید، مى‏بینید که با یک عوام صددرصد عوام طرف هستید. آنجا که مى‏رسد، یک عوام مطلق از آب درمى‏آید.»  

« در میان علما افرادى که خیلى استاد دیده‏اند، من به اینها هیچ اعتقاد ندارم. به همین دلیل اعتقاد ندارم که خیلى استاد دیده‏اند، همان که برایشان باعث افتخار است. مثلًا مى‏گویند فلان کس سى سال به درس مرحوم نائینى رفته یا بیست و پنج سال متوالى درس آقا ضیاء را دیده. عالمى که سى سال یا بیست و پنج سال عمر یکسره درس این استاد و آن استاد را دیده، او دیگر مجال فکر کردن براى خودش باقى نگذاشته؛ دائماً مى‏گرفته، تمام نیرویش صرف گرفتن شده، دیگر چیزى نمانده براى آنکه با نیروى خودش به مطلبى برسد.

مغز انسان، درست حالت معده انسان را دارد. معده انسان باید غذا را از بیرون به اندازه بگیرد و با ترشحاتى که خودش روى غذا مى‏کند آن را بسازد. و باید معده اینقدر آزادى و جاى خالى داشته باشد که به آسانى بتواند غذا را زیر و رو کند، اسیدها و شیره‏هایى را که باید، ترشح نماید و بسازد. ولى معده‏اى که مرتب بر آن غذا تحمیل مى‏کنند و تا آنجا که جا دارد به آن غذا مى‏دهند، دیگر فراغت، فرصت و امکان برایش پیدا نمى‏شود که این غذا را درست حرکت بدهد و بسازد. آنوقت مى‏بینید اعمال گوارشى اختلال پیدا مى‏کند و عمل جذب هم در روده‏ها درست انجام نمى‏گیرد. مغز انسان هم قطعاً همین جور است. در تعلیم و تربیت باید مجال فکر کردن به دانش آموز داده بشود و او به فکر کردن ترغیب گردد.

ما در میان استادهاى خودمان، آن استادهایى را مى‏دیدیم ابتکار دارند که زیاد معلم ندیده بودند.»

« به هر حال خیال نمى‏کنم این مسئله جاى تردید باشد که در آموزش و پرورش، هدف باید رشد فکرى دادن به متعلّم و به جامعه باشد. تعلیم دهنده و مربى هر که هست (معلم است، استاد است، خطیب است، واعظ است) باید کوشش کند که [به متعلّم و متربّى‏] رشد فکرى یعنى قوّه تجزیه و تحلیل بدهد، نه اینکه تمام همّش این باشد که دائم بیاموزید، فرا گیرید و حفظ کنید. در این صورت چیزى نخواهد شد. تعقل همان فکر کردن است‏.»

این عبارات را می‌توانید در کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام»ِ علامه شهید استاد مطهری(ره) ببینید، کتابی که حاصل سخنرانی‌های ایشان در حدود چهل سال پیش در جمع فرهنگیان است.

 در آخر باید اضافه کنم برای عزیزانی که می‌خواهند در این مسیر مطالعات عمومی داشته باشند پیشنهاد می‌کنم از خاطرات دکتر حسابی در کتاب «استاد عشق» بهره ببرند. به نظرم درس‌هایی بسیار آموزنده در سیره این استاد بزرگ وجود دارد، البته اگر کسی بخواهد بصورت تخصصی این بحث را پیگیری نماید، وقتی دگر و مجالی با وسعت بیشتر طلب می‌کند و اینجا جایش نیست.

 عکس‌های محمدصدرا را با هم ببینیم:


 

               با آرزوی موفقیّت همه دوستان و جامعه شطرنج کشور عزیزم ایران / یا علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی