ظاهراً قرار است برای یک مقایسه نسبی و مشخص شدن کلیّت و وضعیت بچه های
مدرسه شطرنج استان تهران یک مسابقه در سه سطح مقدماتی ، متوسطه و پیشرفته در روز
جمعه 4 بهمن 1392 در محلّ هیأت شطرنج تهران برگزار شود و مثل امتحان ، شرکت همه
عزیزان الزامی می باشد !!
ظاهراً قرار است برای یک مقایسه نسبی و مشخص شدن کلیّت و وضعیت بچه های
مدرسه شطرنج استان تهران یک مسابقه در سه سطح مقدماتی ، متوسطه و پیشرفته در روز
جمعه 4 بهمن 1392 در محلّ هیأت شطرنج تهران برگزار شود و مثل امتحان ، شرکت همه
عزیزان الزامی می باشد !!
از بچگی بزرگان ما سعی می کردند به ما بیاموزند که به دیگران نخندیم ؛ یعنی آن ها را مسخره نکنیم چون معتقد بودند
آنقدر گرم است بازار مکافات عمل دیده گر بینا بُوَد هر روز ، روز محشر است
امّا کو دیده بینا ؟! و شنیدن کی بود مانند دیدن ؟!! می دانید همین چند
روز پیش داشتیم می گفتیم فلان استاد آنقدر سرش شلوغ است که بعضی وقت ها در یک ساعت
چند قرار می گزارد و خُب طرف مثل این فیلم های آمریکایی که در جهان های موازی سیر
نمی کند یا مثل جناب کریستوفر نولان نمی تواند اینسپشن وار تنفّس نماید !!
بنابراین فقط به یک جلسه می رسد و بقیه پَر می شود و عدّه ای شاکی و حضرت استاد بد
قول و بد مرام !! حالا امروز همین بلا سر خودمان آمد و قرار بود ساعت 3 بیاییم و
با آقا مهدی خان یک جلسه خصوصی داشته باشیم که یادمان رفت و ...
امروز با اینکه بین
التعطیلَین است ، ولی تعطیل نیست ! خُب درستش هم همین است !! نباید هم تعطیل باشد
! این مسخره بازی را دولت قبلی در آورده بود که به هر بهانه ای کشور را تعطیل می
کرد !! دیروز هم که خیلی ها کلّی شله زرد خورده بودند ، ولی بنده با اینکه در یکی
از همین مراسم شله زرد پزون و شله زرد خورون شرکت داشتم بخاطر اینکه این یه قلم را
دوست ندارم فقط یکی دو قاشق از باب تبرّک خوردم !!
یادم می آید سال های دبیرستان را و راهنمایی را ! یکی از معلّمان راهنمایی
روز اوّل می گفت : «بچه ها ! یک چشم بهم بزنید سن و سال من می شید ! پس قدر عمرتون
رو بدونید !!» امروز که دارم این سطور را خط خطی می کنم می بینم کمتر از یک چشم
بهم زدن گذشته و ما رسیدیم اینجا !!!
امروز قرار بود با یکی از دوستان بیایم تا خیابان حجاب ، ساعت 4 از خستگی و
شاید هم از فرط آلودگی هوا سرم را گذاشتم روی مبل محلّ کار و به دوستم گفتم من را
5 دقیقه دیگر بیدار کن ! همین که سرم را برداشتم دیدم ساعت 4 و ربع است ! یعنی
کلاس شروع شده است . تا به خود بجونبم 5 دقیقه دیگر هم گذشت . دیگر نمی دانم این
رفیق دیوانه ما با موتورش چگونه مرا 10 دقیقه ای رساند !! فقط می دانم حداقل 2 بار
احتمال تصادف را مویی رد کردیم ! یاد قدیما که با داوود خطر ، رفیق گرمابه و
گلستان ، در خیابان ها و جاده های تِرون ویراژ می دادیم بخیر !!!
امروز محمدرضا آمد پایه تخته ، ولی حیف که دوربین نیاورده بودم ! بله این
گزارش عکس ندارد !! بچه ها از وقتی یکی شان می آید پای تخته حسابی به جنب و جوش
افتاده اند که آقا ما بیایم پای تخته ؟ بهشان گفتم که نوبت به نوبت همه تان را می
آوریم ، ولی مثل دوران خودمان زودتر آمدن برایشان موضوعیّت دارد .
شاید این خبر برای اهالی شطرنج آنقدر کهنه باشد که دیگر نخواهند در اینجا
ببینندش ، ولی شیرینی آن برای تمام ایرانیان بالاخص اهالی شطرنج آنقدر گوارا هست
که بخواهند سال ها درباره اش بشنوند و یا بشنوند که دیگرانی درباره اش می نویسند و
می گویند و می خوانند !!
دیروز به آقای مصلحی زنگ زدم و مطلع شدم مسابقات آخر هفته هیأت شطرنج تهران
در همان سالن مسابقه خود هیأت برگزار می شود . پیامک را تنظیم نمودم و برای همه
عزیزان فرستادم . صبح امروز حدود ساعت 9 از خانه زدم بیرون و چون فکر می کردم
مسابقه ساعت 9 شروع می شود ، پیش خودم گفتم : دور اوّل را از دست داده ام . حدود 9
و 15 دقیقه در محل بودم و انتظار داشتم حداقل 5 نفر از 7 نفر کلاس آمده باشند !!
ولی فقط یزدان کبیر و نیما آمده بودند و نیما و یزدان داشتند با هم بازی می کردند
که یزدان نیما را برده بود !!
سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها، ای مهربانترین فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان
به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی. تو، آفتاب روشن حقیقت
بودی در شام تیره زندگی. از مشرق دلها برآمدی و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.
این مطلب که از ترم اوّل ؛ یعنی نوآموز ، یادگار کلاس ماست اکنون به مناسبت طرح درس «لزوم امنیّت شاه و زمان مناسب برای قلعه رفتن» انتشار می یابد !!
یکی از راه های حفظ
امنیت شاه قلعه رفتن است . این حرکت از قرن 14 میلادی وارد بازی شطرنج شده است . قلعه
رفتن تنها حرکتی است که در آن دو مهره خودی با هم و بطور همزمان حرکت می کنند . این
دو مهره شاه و یکی از رخ ها می باشند . در حرکت قلعه شاه دو خانه بطرف رخ می رود و
رخ از روی شاه پریده و در خانه کناری شاه قرار می گیرد . هر چند قلعه رفتن یک حرکت
اختیاری است ، ولی معمولاً توسط بازیکنان و بزرگان و در بازی های حرفه ای توسط هر دو
طرف انجام می شود زیرا :
برای اینکه بچه ها بصورت نسبی رشد متعادلی داشته باشند ، بسته به استعدادها و ظرفیت های بچه ها یکسری آموزش ها و تمرینات یا پیگیری های اختصاصی برای بچه ها در نظر گرفته ایم که هر زمان وقتش رسید بیان می شود.
برای اینکه بچه ها بصورت نسبی رشد متعادلی داشته باشند ، بسته به استعدادها و ظرفیت های بچه ها یکسری آموزش ها و تمرینات یا پیگیری های اختصاصی برای بچه ها در نظر گرفته ایم که هر زمان وقتش رسید بیان می شود .
درباره اهمیّت و ضرورت گسترش در ابتدای بازی در ترم های گذشته و همچنین این ترم در همین 2 جلسه گذشته مطالب متنوّع و متعدّدی را بیان کرده ایم . یکی از تفاوت های اساسی بازیکنان آموزش ندیده با بازیکنان آموزش دیده دقیقاً در همین نکته نهفته است . خود بچه ها هم اگر حافظه خوبی داشته باشند و به بازی های اوّلیه خودشان نگاهی ذهنی بیاندازند می بینند که در ابتدا خیلی زیاد با پیاده ها یا وزیر بازی می کردند !
امّا نکته مشترکی
بین بازی بازیکنان مکتب رومانتیک (اهمیّت به زیبایی های شطرنج و تلاش برای قربانی
های زیاد و ترکیب های درخشان در شطرنج) و بازیکنان کلاس ندیده و به اصطلاح ما
پارکی وجود دارد ! آن نقطه مشترک اینست که هر دو می خواهند حریفشان را در همان
ابتدای کار شکست دهند ! امّا تفاوتشان در اینست که گروه اوّل می دانند چگونه ، ولی
گروه دوم نمی دانند !!