نکات و گزارش جلسه ششم / ترم 6 – مقدماتی 3 / 18– 10 – 1392
از بچگی بزرگان ما سعی می کردند به ما بیاموزند که به دیگران نخندیم ؛ یعنی آن ها را مسخره نکنیم چون معتقد بودند
آنقدر گرم است بازار مکافات عمل دیده گر بینا بُوَد هر روز ، روز محشر است
امّا کو دیده بینا ؟! و شنیدن کی بود مانند دیدن ؟!! می دانید همین چند
روز پیش داشتیم می گفتیم فلان استاد آنقدر سرش شلوغ است که بعضی وقت ها در یک ساعت
چند قرار می گزارد و خُب طرف مثل این فیلم های آمریکایی که در جهان های موازی سیر
نمی کند یا مثل جناب کریستوفر نولان نمی تواند اینسپشن وار تنفّس نماید !!
بنابراین فقط به یک جلسه می رسد و بقیه پَر می شود و عدّه ای شاکی و حضرت استاد بد
قول و بد مرام !! حالا امروز همین بلا سر خودمان آمد و قرار بود ساعت 3 بیاییم و
با آقا مهدی خان یک جلسه خصوصی داشته باشیم که یادمان رفت و ...
حالا ما توجیه کردیم که مگر قرار نبود سه شنبه یادآوری بفرمایید ، ولی خُب مرد حسابی مرد است و قولش !! خلاصه کمی زود رسیدیم ، ولی کلاس خصوصی تعطیل شد و رفت دود شد در هوا و موکول شد به جلسه بعد !! آراد معلوم نیست چکار کرده بود که بینی اش خون آمده بود و خلاصه ابتدای کلاس را حسابی تحت الشعاع خودش قرار داده بود ! یادش بخیر بینی مان که خون می آمد مادر بزرگ عزیز ! به مادرمان توصیه می کرد آب تَره در بینی مان بریزد و ما هم هر چند می سوختیم ، ولی برای ادامه مسابقات فوتبال در زمین خاکی سر کوچه باید می ساختیم با این سوزانندگی اواسط تابستان های گرم کوچه های جنوب شهر تهران !! حالا که بر می گردیم و روزهای با نشاط خود را همچون برگ های دفتر خاطرات ورق می زنیم این سطور خاطرات در کاغذ های کاهی و رنگ و رو رفته ذهنمان لذّتی دوباره در رگ های خیالاتمان می پراکند و جریان این لذّت امیدی دوباره می بخشد به جان خسته مان برای سِیر و سیاحت در عالم شبه مدرن زمانه حالمان !!!
تمرینات آچمزی را حل کردیم و بعد رفتیم سراغ درس مهم امروز ؛ یعنی اهمیّت مرکز و انواع مرکز و چگونگی طرح و برنامه ریزی در هر یک از این موارد !! زود آمدن باعث شده بود تا بتوانم درس را بطور کامل پای تخته بنویسم . سروینا خانم هم امروز منتخب پای دیاگرام بود . بچه ها هم حسابی با نشاط بودند و درس را خوب گوش می دادند !! اشکان امروز نیامده بود و رفته بود سفر !! بنابراین در پایان کلاس محمدصدرا با مهدی بازی کرد و جناب آراد با نیما و سروینا با یزدان !! حضرت محمدرضا هم ماند با استاد بازی کند !! برعکس کلاس که بچه ها خوب گوش دادند ، موقع بازی حسابی شلوغ کردند !! بچه ها صد دفعه گفتم موقع بازی باید شرایط مسابقات حاکم باشد و هیچ کس حرف نزند !! بچه ها امّا با هم و یکصدا می گویند : استاد کل حال بازی ها به کُری خونی هاشه !!
نکته مهمی که لازم است تا بچه ها خوب توجه کنند ، بحث ثبت بازی هاست ، ما حدود 3 هفتس که به بچه ها گفتیم بازی های کلاسی را ثبت نکنند و این در صورتیکه در خانه تمرین ثبت نداشته باشند اصلاً خوب نیست !! جا دارد از والدین محترم محمدصدرا یک تشکر ویژه کنم و آن هم اینکه زحمت کشیدند و تمرینی را که ما در گزارش جلسه سوّم گفته بودیم و اختیاری بود انجام داده بودند !! این کار دو تا خوبی داشت ، یکی اینکه باعث آتش گرفتن ایده ای شد که جرقه اش در ذهنم خورده بود و یادداشت «طرحی برای بررسی های شطرنجی» خروجی اوّلیه آن است و خوبی دوّم اینکه محمدصدرا یک هدیه از من طلبکار شد که امیدوارم بتوانم زودتر بهش بدهم !! بد نیست بگویم که والدین محترم محمّد صدرا علاوه بر ترجمه یک کتاب شطرنجی که فعلاً خبرش در همین حد قابل انتشار است ، قرار است یک کمک ویژه و خوب هم در مطالب وبلاگ داشته باشند که وقتی مطلبش آماده شد خودتان می بینید !! محمد صدرای عزیز دارد خودش را کم کم آماده می کند تا در مسابقات قهرمانی جهان 2 سال به بعد از مدال آوران رده های سنّی تیم ایران عزیز باشد انشاءالله تعالی !!
این هم گزارش تصویری این جلسه
ما :