دردسرهای جادوی 64 تایی

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد

رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد

تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت

از سمک تا به سُهایش کشش لیلا برد

من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه

ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم

او که می رفت مرا هم به دل دریا برد

جام صهبا به کجا بود مگر دست که بود

که در این بزم بگردید و دل شیدا برد

خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود

که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد

خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم

با بر افروخته رویی که قرار از ما برد

همه یاران به سر راه تو بودیم ولی

خم ابروت مرا دید و ز من یغما برد

همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت

همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد

شعر از علامه محمد حسین طباطبایی

به ادامه مطلب مراجعه فرمایید ...

  زمانه که عوض می شود ، معادلات هم عوض می شود . نمی دانم که چه شد و این بار این رخ شطرنج بود که رخ زیبا را با خودش برد و حالا می بینید که این هم یکی از همان دردسرهای این دل بری شده و ما آمده ایم به جای ... داریم شطرنج درس می دهیم ، خدا عاقبتمان را بخیر کند .

   البته بد نیست بدانید که این رخ زیبا را 18 سال پیش رخ شطرنج با خودش برد ، همان وقتی که وقت چلچله خوانی و طنازی این رخ زیبا بود . داستان ما برمی گردد به سال های اول دبیرستان و آشنایی با چشمک های جا و بیجای این مربع سرزمین افکار پیچیده به تفکرات خیال گونه این رخ زیبا ، همین چشمک ها بالاخره کار خودش را کرد و صفحه 64 تایی را با رخ زیبا پیوندی ناگسستنی داد ، البته این صفحه 64 تایی قبل از این با بسیاری پیوند برقرار کرده ، ولی جالب است بدانید مَثَل این جناب مربع مثل دنیاست ، فریبنده و فراری / عشوه گر و هزار چهره . بعید می دانم حتی گری کاسپاروف هم توانسته باشد با این وروجک چموش کنار آمده باشد ، اتفاقاً تمام نکته اش همین است ، اگر شما می توانید این اسب چموش را رام کنید ، بفرمایید بسم الله خوش آمدید ، ولی از ما به شما نصیحت اگر اهل قرص هستید از همین الان قرص های سردردتان را آماده کنید و یک بار دیگر مقایسه بفرمایید در آیینه دلتان بین رخ خودتان با رخ این 64 خانه سحرگونه ، راستی کدام زیباتر است ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!