دردسرهای جادوی 64 تایی

وقایع نگاری یک کلاس آموزش شطرنج بسیار ویژه

دردسرهای جادوی 64 تایی

وقایع نگاری یک کلاس آموزش شطرنج بسیار ویژه

ماهنامه شطرنج - 4

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۴:۳۹ ب.ظ

فردوسی و شطرنج - ضیاء فروشانی

  چندی پیش فرصتی دست داد تا برخی داستانهای شاهنامه از جمله داستان " پادشاهی کسری..." را دوباره مرور کنم. در داستان مذکور از نبرد گو و تلخند دو برادر ناتنی- سخن به میان آمده و فردوسی که پیداست خود مهارتی بسزا در این بازی داشته ، با هنرمندی کم نظیر میدان پیکار دو برادر را ترسیم نموده است. به گمانم بجاست که جوانان و نوجوانان ما که اکنون به این ورزش فکری و نبرد اندیشه ها بسیار علاقمند شده اند با بخشی از این منظومه زیبا نیز آشنایی یابند تا بدین ترتیب متوجه شوند که مردم این مرز و بوم از قرن ها پیش با این  بازی مانوس بوده و در دامان خود استادان بنام پرورش داده و در گسترش این فن ظریف ، نقش ارزشمندی داشته اند . امید است با فرصت مناسبی که در حال حاضر پیش آمده جوانان بتوانند مقامی که نیاکانمان در عرصه شطرنج داشته اند ، باز یابند و در مسابقات بین المللی خوش بدرخشند.

  بطوریکه خوانندگان آگاهند برخی مورخین عقیده دارند ایران میهن شطرنج است ، ولی اکثریت ایشان هندوستان را زادگاه اصلی شطرنج می دانند . به هر حال شکل باستانی این بازی موسوم به " چاتورانگاه" پیش از سده پنجم میلادی در آن سرزمین پدید آمده است. لغت چاتورانگاه در زبان قدیم هندی به معنی نابود کردن مهره ها است. باستان شناسان در حفاری های اخیر در آسیای میانه مهره هایی یافته اند که بسیار شبیه به مهره های شطرنج هستند. و متعلق به سده دوم میلادی میباشند. بدیهی است شطرنج بصورت و قواعد فعلی نبوده و با شطرنج امروزی فرق بسیار داشته و در طول سده های متمادی به تدریج متحول گشته و به شکل کنونی در آمده است.

  فردوسی شاعر شهیر و خالق شاهنامه بزرگترین حماسه ادبی ایران و جهان افسانه ای به رشته نظم کشیده که در آن از شطرنج یاد میشود. این افسانه مربوط به " پادشاهی کسری نوشین روان" است و در آن نبرد بی امان گو و طلخند به زیبایی وصف شده است.

  خلاصه داستان از این قرار است: در شهر سندالی پایتخت هندوستان ، شهبانوی هندی دومین همسر تاجدار خود را از دست میدهد و برای دومین بار بیوه گی نصیبش میشود . دو شاهزاده خردسال گو و طلخند دو برادر ناتنی- که از دو پدر ، یتیم شده اند در دامان پر مهر مادر خویش پرورش می یابند. سالها می گذرد. هر دو برادر بزرگ شده مدعی تاج و تخت می شوند. هیچ کدام حاضر به گذشت نیستند و از ادعای خودصرف نظر نمی کنند. سر انجام آتش کینه میانشان شعله می کشد و موجب آغاز پیکار خونین بین آن دو می گردد. نبرد نخست با پیروزی گو به پایان میرسد :

      نه طلخند پیدا نه پیل و درفش                نه آن نامداران زرینه کفش

ولی طلخند تسلیم نمیشود و حاضر نیست به نفع برادرش کنار برود. مدتی نقشه نبرد تازه را در سر می پروراند ، عاقبت نبرد در کرانه دریا رخ میدهد و سپاهیان طلخند اینبار هم طعم تلخ شکست را می چشند و او بر اثر گرمای شدید و طوفان سهمگین ، گرسنگی و تشنگی مفرط جان به جان آفرین تسلیم می کند . مادر از خبر مرگ پسر کوچکش سخت غمگین ، بیقرار و آشفته خاطر می گردد :

      ز مژگان فرو ریخت خون مادرش           فراوان به دیوار بر زد سرش

گو دلش برای مادر بسیار می سوزد ، اما نمی داند چگونه و با چه زبان وی را تسکین دهد و چگونه از اندوه جانکاهش بکاهد . مادر از گو درخواست می کند صحنه مرگ طلخند را برایش تشریح و ترسیم نماید تا بداند آن شاهزاده کهتر چگونه هلاک گشت:

بدو گفت مادر که بنمای راه

  

که چون مرد بر پیل طلخند شاه

مگر بر من این آشکارا شود

       

پر آتش دلم پرمدارا شود

پر از در شد گو بایوان خویش

  

جهاندیده فرزانه را خواند پیش

بگفت آنچ با مادرش رفته بود

  

ز مادر که برآتش آشفته بود

نشستند هر دو بهم رای زن

  

گو و مرد فرزانه بی‌انجمن

بدو گفت فرزانه کای نیکخوی

  

نگردد بما راست این آرزوی

ز هر سو بخوانیم برنا و پیر

  

کجا نامداری بود تیزویر[1]

ز کشمیر وز دنبر و مرغ و مای

  

وزان تیزویران جوینده رای

ز دریا و از کنده[2] و زرمگاه

  

بگوییم با مرد جوینده راه

سواران بهر سو پراگند گو

  

بجایی که بد موبدی پیشرو

سراسر بدرگاه شاه آمدند

  

بدان نامور بارگاه آمدند

جهاندار بنشست با موبدان

  

بزرگان دانا دل و بخردان

صفت کرد فرزانه آن رزمگاه

  

که چون رفت پیکار شاه و سپاه

ز دریا و از کنده و آبگیر

  

یکایک بگفتند با تیزویر

نخفتند زایشان یکی تیره شب

  

نه بر یکدگر برگشادند لب

ز میدان چو برخاست آواز کوس

  

جهاندیدگان خواستند آبنوس

یکی تخت کردند از چارسوی

  

دو مرد گرانمایه و نیکخوی

همانند آن کنده و رزمگاه

  

بروی اندر آورده روی سپاه

بران تخت صدخانه کرده نگار

  

صفی کرد او لشکر کارزار

پس آنگه دولشکر زساج[3] و زعاج

  

دو شاه سرافراز با پیل وتاج

پیاده بدید اندرو با سوار

  

همه کرده آرایش کارزار

ز اسبان و پیلان و دستور شاه

  

مبارز که اسب افگند بر سپاه

همه کرده پیکر به آیین جنگ

  

یک تیز جنبان یکی با درنگ

بیاراسته شاه قلب سپاه

  

ز یک دست فرزانه‌ی نیک‌خواه

ابر دست شاه از دو رویه دو پیل

  

ز پیلان شده گرد همرنگ نیل

دو اشتر بر پیل کرده به پای

  

نشانده برایشان دو پاکیزه رای

به زیر شتر در دو اسب و دو مرد

  

که پرخاش جویند روز نبرد

مبارز دو رخ بر دو روی دوصف

  

ز خون جگر بر لب آورده کف

پیاده برفتی ز پیش و ز پس

  

کجا بود در جنگ فریادرس

چو بگذاشتی تا سر آوردگاه

  

نشستی چو فرزانه بر دست شاه

همان نیزه فرزانه یک خانه بیش

  

نرفتی نبودی ازین شاه پیش

سه خانه برفتی سرافراز پیل

  

بدیدی همه رزم گه از دو میل

سه خانه برفتی شتر همچنان

  

برآورد گه بر دمان[4] و دنان[5]

همان رفتن اسب سه خانه بود

 

به رفتن یکی خانه بیگانه بود

نرفتی کسی پیش رخ کینه‌خواه

  

همی‌تاختی او همه رزمگاه

همی‌راند هر یک به میدان خویش

  

برفتی نکردی کسی کم و بیش

چو دیدی کسی شاه را در نبرد

  

به آواز گفتی که شاها بگرد

ازان پس ببستند بر شاه راه

  

رخ و اسب و فرزین و پیل و سپاه

نگه کرد شاه اندران چارسوی

  

سپه دید افگنده چین در بروی

ز اسب و ز کنده بر و بسته راه

  

چپ و راست و پیش و پس اندر سپاه

شد از رنج وز تشنگی شاه مات

  

چنین یافت از چرخ گردان برات

ز شطرنج طلخند بد آرزوی

  

گوآن شاه آزاده و نیکخوی

همی‌کرد مادر ببازی نگاه

  

پر از خون دل از بهر طلخند شاه

نشسته شب و روز پر درد وخشم

  

ببازی شطرنج داده دو چشم

همه کام و رایش به شطرنج بود

  

ز طلخند جانش پر از رنج بود

همیشه همی‌ریخت خونین سرشک

  

بران درد شطرنج بودش پزشک

بدین گونه بد تاچمان و چران

  

چنین تا سر آمد برو بر زمان

سرآمد کنون برمن این داستان

  

چنان هم که بشنیدم ازباستان

چنین است کار جهان را نهاد

 

از او گاه غم شود کس گاه شاد

به سر شد کنون کار طلخند شاه

 

به خاک اندرون کرد آرامگاه

چون این تخت شطرنج از آن روزگار

 

بماندست مر خلق را یادگار

به شادی بماناد وجاوید شاه

 

مباد هیچ غم را براو دستگاه

جهاندار باد و جهانگیر باد

 

بر آزادگان جهان میر باد

به تن باد بازور و بازو قوی

 

فروزان از او مسند خسروی

ز طلخند و از گو سخن ساختم

 

به کردار برزوی پرداختم

 

 

کسانی که با شطرنج آشنا هستند به راحتی می توانند متوجه شوند که کدام از قواعد و مقررات شطرنج که در این منظومه آمده هنوز به قوت خود باقی است و کدام منسوخ گشته است. شطرنجبازان همچنان متوجه اند تا چه حد شاعر گرانمایه ، حرکات سواران و هشدار ( کیش) به شاه را ، دقیق و بجا و زیبا وصف نموده است. در شطرنج قدیم شاه مهمترین مهره بوده و این تنها مهره ای است در شطرنج که نمی توان آنرا " کشت".

در صفحه صد خانه ، رخ قوی ترین و مهاجم ترین مهره بوده است. در زبان سانسکریت این مهره “Ratha” به معنی "ارابه جنگی" است. هندوستان تا سالها بعد از ایران ارابه جنگی را در قشون خود حفظ کرده بکار میبرد. ارابه های جنگی هندی نه تنها از این جهت که جنگجویانش به اسلحه هولناک مسلح بودند ، بلکه از این بابت نیز که به چرخهای آنها خنجر های مخصوص نصب می شد اسلحه بسیار خوفناک به شمار میرفتند. زیرا به هنگام حرکت از یمان سپاهیان دشمن ، پیاده نظام را " درو" و پاهای اسب ها را قطع میکردند.

  معروف است که شطرنج در دوره ساسانیان از هندوستان به ایران وارد شد و در آن زمان در ارتش ایران ارابه جنگی دیگر به کار نمی رفت . این است که نام این مهره در شطرنج به اسمی که بیشتر برای مردم مفهوم بود یعنی به رخ تغییر یافت. در افسانه های فارسی پرنده افسانه ای پر قدرتی به نام " رخ" وجود دارد که قادر است با چنگالهایش کرگدن را از زمین برداشته به هوا برد و قهرمان افسانه را از مرگ حتمی نجات دهد و یا دشمنان را در آنی نابود سازد. از این رو است که ارابه جنگی در شطرنج ایران " رخ" نام گرفت.

  اروپائیان که از طریق ایران با شطرنج آشنایی یافتند با اسم " رخ" بیگانه بودند ، بنابراین برخی نام "برج" یا " قلعه " و بعضی نام " توپ" یا " سفینه رزمی" را بجای آن اختیار کردند. حرکات وزیر مانند امروز نبوده . دیگر اینکه در صفحه صد خانه از شتر نام برده می شود. احتمالاً نام این مهره از عربستان وارد ایران گشته است.

مختصر اینکه تحول و تکامل شطرنج از طرق مختلف انجام شده و این کار با دقت فراوان و موافق هوش و ذکاوت و اندیشه بشری صورت گرفته است. در تاریخ از " شطرنج بزرگ" نیز یاد شده که بیشتر " بخت " در آن دخیل بوده مانند بازی تخته نرد یعنی حرکت مهره ها با تاس تعیین میشده .

 در کتاب بازی های آلفونس دانا پادشاه سویل که در سال 1283 میلادی نوشته شده شکل شطرنج بزرگ که دارای 144 خانه و 48 مهره بوده ، ترسیم گردیده است. همچنین صفحه 100 خانه با 40 مهره نیز درج گردیده که شکل تاس آن 7 سطحی است.بازی روی صفحه مذکور با تاس است و برد و باخت بسته به این است که تاس چگونه بنشیند. خرد و هوش آدمی چندان اثری در برد و باخت ندارد. یعنی به قول معروف :

                            " تاس ار خوب نشیند همه کس نرّاد است"

  ولی شطرنجی را که فردوسی حماسه سرای نامدار در شاهنامه وصف کرده به هیچ وجه جزو قمار یا بازی هایی که به بخت و اقبال  تکیه دارد نیست و این شاعر بلند آوازه از آنجهت شطرنج مخصوص مادر طلخند را توصیف نموده که خرد و اندیشه آدمی پایه و اساس اسن بازی است نه تاس .



 

[1]  تیزهوش

   [2]  خندق ، سنگر

[3]  درختی است که چوب مرغوب و مقاوم دارد

[4]  فروشنده

[5] خشمناک


      ماهنامه شطرنج ، سال دوم _ شماره های 13و14 ،  فروردین اردیبهشت 1371 / ص 61



  • morteza jalali

فردوسی و شطرنج

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی