گزارش جلسه فوق العاده چهارشنبه 8 – 8 – 1392
امروز وقتی در ورودی هیأت شطرنج داشتم می آمدم آراد و مادرش و خواهر کوچولو
و زیبایش ، یاس خانم ، را دیدم که دوان دوان داشتند می آمدند تا به کلاس اختصاصی
برسند !! مادر آراد گلایه داشت که چرا این کلاس را در تابستان نگذاشتید تا بچه ها
اینقدر به زحمت نیفتند !! گفتند که آراد ناهارش را در ماشین خورده ! به آراد گفتم
پسر ! چرا ؟ گفت آقا آخه از مدرسه بدو بدو اومدیم اینجا !! گفتم حالا چی خوردی ؟
گفت : ساندویچ ! تازه یادم افتاد که خودم چیزی نخوردم ، البته جایتان خالی صبح
ساعت 6 یک کلّه پاچه ای زدیم که تا شب احساس گرسنگی نکردیم !!
بچه ها من در کلّه پاچه عاشق زبونم !! آخه هم چربی نداره و هم به من که خیلی می چسبه !! اطبّاء هم می گن هر جای گوسفند باعث تقویت همون بخش در انسان می شه !! پس یعنی ما زبون درازیم ؟!! آمدیم داخل و دیدیم محمد صدرا با مادرش نشسته ، کمی بعد هم محمد رضا آمد بارک الله به این پسر !! نشون داد که واقعاً می خواد پیشرفت کنه چون مجبور نبود بیاد !! باید بگم محمد رضا واقعاً نسبت به قبل خیلی رشد داشته که اگه کمی بیشتر سعی کنه مطمئناً می تونه بالاتر هم بیاد !!
چون محمد صدرا نمی تونست کتاب ها رو بخونه مادرش هم همراهش اومد تا بتونن با هم مواد درسی رو بخونن و محمد صدرا بتونه توضیح بده !! اوّل کلاس داستان پسری رو تعریف کردم که پدرش می خواست بِهِش ارزش کار رو یاد بده !! داستان از این قراره که یه روز پدری به پسرش میگه برو سر کار و هر چی در آوردی بیار بده من !! مادر پسر که دلسوزی الکی می کرده و نمی خواسته بچِه اش سختی بکشه هر روز به پسر مبلغی پول می داده تا شب بیاره و بگه کار کردم ، اینم پولش (الکی / وای از این مادران خاله خرسه) (یادمان نرود هم در فرهنگ ما و هم در دین ما کار کردن بسیار ارزش دارد و یکی از مهمترین عوامل تربیتی است و باز یادمان نرود این جُک ها و شایعات درباره تنبلی ما ایرانیان برای همین 150 تا 200 سال اخیر است !!!) خلاصه پسر هر روز که پول ها رو می آورده پدر می انداخته در تنور آتش و پسر بی خیال می گفته عیبی ندارد و فردا دوباره کار می کنم ! پدر هم با اشاره و خنده به پسر می گفته که بچه جون این مال بازوی دستت نیست !! پسر که از این وضعیت خسته می شه میگه بزار یه روزم کار کنیم ببینیم چی می شه ؟ اتفاقاً اون روز کمتر از همیشه پول میاره ، ولی این دفعه دیگه پول کار خودش رو میاره !! پدر باز پول رو میاندازه در تنور !! پسر خیلی ناراحت می شه و دست می کنه در تنور و پول رو بر می داره ، ولی دستش می سوزه !! پدر پسرش رو می بوسه و میگه : عزیزم این دیگه محصول دست خودشه و چون براش عرق ریختی و رنج کشیدی قدرش رو میدونی !!!
در پایان از داستان نتیجه گرفتم و به بچه ها گفتم برای مطلبی که خودشون زحمت بدست آوردنش رو بکشن ارزش قائل میشن و تازه بهتر هم می فهمن و بیشتر هم تو ذهنشون می مونه !! یکی از خیانت های آموزش و پرورش فعلی ما اینه که بچّه ها رو طوطی بار میاره و جلوی خلّاقیّت و شکوفایی استعداد هاشون رو می گیره همچنان که برای ما رو گرفت !!! ما در روش های آموزشی در سطح جهانی روشی داریم به نام «حلّ مسأله» و روشی هم داریم به نام «اکتشاف» در این دو روش بچّه ها خودشون سعی می کنن مسائل و پدیده ها و معادلات و مطالب علمی رو بفهمن !! (باید زودتر تجربه یکی از دوستان درباره مدرسه های ژاپن رو براتون تعریف کنم !) در این روش ها مربی ، معلّم یا استاد همه هنرشون اینه که استعداد های بچه ها رو بفهمن و اونها رو شکوفا کنن چون data یا اطلاعات چیزیه که خود متربّی یا دانش آموز یا بچه ها می تونن بدستش بیارن !!! این روش راه رفتن است که باید مربّی به متربّی بیاموزه و بنابر مثل مشهور ما باید ماهیگیری یاد طرف بده نه اینکه ماهی بِهِش بده چون ماهی دادن همیشه طرف رو محتاج نگه میداره !
کاری هم که ما در کلاس انجام دادیم کلیّتش این بود که به بچه ها بفهمونیم خودشون می تونن کتاب ها رو بخونن و بفهمن و استعداد لازم برای این کار رو دارن ! برای محمد رضا و محمد صدرا از کتاب تاکتیک های شطرنج برای نوجوانان یک درس رو انتخاب کردم و برای آراد چون این کتاب رو نیاورده بود از کتاب مایزلیس و ازشون خواستم تا مطلب رو توضیح بدن !! خُب محمد رضا چون قبلاً هم این روش رو تجربه کرده بود ، خیلی خوب تونست مطلب رو توضیح بده !! محمد صدرا هم کم و بیش خوب توضیح داد و بهشون گفتم که به کجاها باید بیشتر دقّت کنن !! آراد البته در توضیح کمی مشکل داشت !! نکته ای که باید اینجا بگم اینه که اوّلاً چون این روش برای بچه ها تعلیم داده نشده و بچه ها بِهِش عادت ندارن خود بخود چیز غریبی میاد ، ولی بد نیس بگم مدرسه ای در مشهد با اجرای این روش تونسته بدون هیچ فشاری درس های راهنمایی و دبیرستان رو که بچه های دیگه ظرف 1 سال می خونن در 2 ماه تموم بکنه و نمرات بچه هاش هم عالی باشه !! دقّت بفرمایید بدون فشار و جالبه بدونین که درس های غیر تحلیلی رو خود بچه ها می خونن و استادها فقط یکی دو جلسه پرسش و پاسخ می زارن و جالبتره بدونین در درس هایی مثل تاریخ ، جغرافی و دینی علاوه بر کتاب بچه هاشون یکی دوتا تحقیق کلاسی از کتاب های دیگه هم انجام می دن !!! خُب چه جوری ؟ همون که گفتم اطلاعات رو تو کلّه بچه ها نمی کنن ، بلکه استعداد بچّه رو شکوفا می کنن و بعد خودِ بچّه میره اطلاعات رو با اشتیاق و علاقه خودش بدست میاره !!! اگه والدین محترم وقت بزارن و بتونن روزی یکی دو ساعت برای بچه ها این روش رو اجرا کنن مطمئن هستم بعد از یکی دو سال بچه ها رشد خارق العاده ای می کنن ، البته صبر کنید تا داستان ژاپنی ها رو بزودی براتون بگم !! فقط اینقدر بگم که شما باید با صبرتون در این روش گوش خوبی برای بچّه ها باشین و بزارین بچه ها در آرامش براتون حرف بزنن !!! اونوقت خودتون بعد از چند وقت اثرش رو می بینین !!!
نکته دیگه ای که باید بگم و به مطلب بالا ربط داره اینه که بچّه ها مطلب رو می فهمن و این رو وقتی بِهِشون مثال میدی معلوم می شه ، ولی وقتی می خوان بیانش کنن سختشونه !!! یادمون نره نوشتن سخت تر از گفتنه و گفتن سخت تر از فهمیدن !! یعنی کسی که بتونه یه مطلب رو خوب بنویسه مطمئناً خوبِ خوب فهمیده و کسی که بتونه خوب بیان کنه خوب فهمیده و کسی که نتونه بیان کنه فقط فهمیده !!! البته شاید ما استثنائاتی هم داشته باشیم ، ولی تعداشون آنقدر کم هست که قانون رو نمی تونه عوض کنه !!
هر کدوم از بچه ها بعد از توضیحاتشون پای تخته یک پوزیسیون هم چیدن و روی مثال هم مطلب رو توضیح دادن چون بچه ها در این مرحله کمی ضعیف بودن وارد مرحله شروع بازی نشدم و اونو گذاشتم برای ترم های بعد در خِلال جلسات ! بحث کامپیوتر و نرم افزارها رو هم باید یک جلسه مستقل برای همه بچه ها در ترم یا ترم های بعدی آموزش بدم !!
در آخر کلاس هم بچه ها کمی بلیتز بازی کردن و از بازی لذّت بردن ، بقیه بچه ها هم کم کم رسیدن و کلاس درس رسمی شروع شد !!! ...
اینم گزارش مختصر
تصویری :
محمد صدرای مؤدب دستش به عرض آخر نمی رسید و ما کمکش می کردیم !!
آراد کجایی ؟! پس چی شد این داستانت پسر !!
دو سوّمی ، سوّمی متقدّم و سوّمی متأخّر !!
نیما مهمان ویژه این جلسه !!
محمد رضا چرا اینطور عمیق به فکر فرو رفته ؟
آهان معلوم شد !!!
چه کِیفی می کنن این بچّه ها !!
با امید موفقیّت همه این عزیزان و خانواده هاشون / یا علی
- ۹۲/۰۹/۰۴