نکات و گزارش جلسه هشتم / ترم 4 / 30 – 6 – 1392
برای امروز باید خودم را از طالقان و مراسم گردو
چینون به کلاس می رساندم . دخترم آنقدر اصرار کرد تا اینکه دوباره امروز هم آوردمش
سر کلاس تا این بار ازش عکس بگیرم ، البته بین راه فهمیدیم که دوباره دوربین را جا
گذاشته ایم و برگشتیم و این بار دیگر آوردیمش . دیگر کاملاً زمینه آموزش درش پیدا
شده و به اصرار می گوید : بابا باید به من هم شطرنج یاد بدهی !!! یه 20 دقیقه ای
دیر رسیدیم ولی آخر کلاس هم 20 دقیقه دیرتر تمام کردیم تا وقت بچه ها و زحمت
والدین محترم هدر نرود .
امروز سروینا نیامده بود و یزدان هم هنوز از خارج برنگشته ، شاید بهش خوش گذشته و اصلاً نخواهد بیاید !! آخه فیشر هم از این کارها می کرد ! یکهو می رفت و غیب می شد یا بعضی وقتا قهر می کرد ! امیدوارم یزدان ما قهر نکرده باشه !!! علیرضا شوندی هم دیرتر از من آمد سر کلاس . در ابتدای کلاس تمرین های آچمزی را حل کردیم . محمدرضا با اینکه فهم و بازی شطرنجش خوب است ، ولی در مورد بحث آچمز هنوز گیر دارد . این مشکل قاعدتاً بخاطر این است که مفهوم این درس را خوب متوجه نشده ! به مادرش هم گفتم محمدرضا نیاز به یک جلسه اختصاصی و ویژه دیگر دارد که قرار شد در این ترم برایش یک وقتی بگذاریم .
در بحث چرایی و توضیح و تبیین حرکت ها در تمرین آچمزی بجز نیما بقیه بچه ها کمی گیر داشتند و باید با راهنمایی به نکته هر تمرین پی می بردند . البته برای این کلاس و این سطح خوب است ، ولی برای رسیدن به توقع و انتظار بنده باید کمی بیشتر سعی کنند . آراد 2 تا از تمرین های کتاب درسنامه را مشکل داشت که گفتم نیما مشکلش را حل کند ، نیما یکی را حل کرد و دیگری را قرار شد خودم جلسه بعد حل کنم . اینکه آراد را به نیما حواله کردم چند جهت داشت ، بد نیست بدانید یکی از سنّت های بسیار خوب مراکز علمی ما در قدیم بحث مباحثه یا مذاکره علمی یا آموزشی بین چند شاگرد بوده است که این بحث ها در فهم و عمق بخشیدن به یادگیری بسیار مؤثر می باشد . شاید برای ترم های بعدی بتوانم یک مباحثه کوتاه شطرنجی بین بچه ها راه بیاندازم !!!
درس امروز ما در مورد چگونگی مقابله یا مواجهه با تهدیدات زودهنگام بود . نکته بسیار مهمی که به بچه ها گفتم این بود که در این جور موارد اصلاً نباید عجولانه عمل نمایند و هول شوند ، بلکه باید با آرامش کامل و درک درست از پوزیسیون راه حل مسأله را پیدا نمایند ، زیرا 99 درصد تهدیدات زودهنگام اشتباه بوده و معمولاً اگر حواسمان باشد به باخت حریف منجر می شود . همچنین به بچه ها اشاره کردم که بعضی وقت ها حریف های بزرگ تر یا مشهور یا هم سن بچه ها امّا دارای عنوان و مقام ، برای اینکه بچه های کم تجربه را بترسانند و ذهن آن ها را بهم بریزنند دست به چنین کاری می زنند ، بد نیست در اینجا بگویم این کار به هیچ وجه غیراخلاقی نیست و یک نوع شگرد مبارزاتی محسوب می شود . مهمترین روش در مقابله با این شگرد مبارزاتی حفظ آرامش همراه با طمأنینه است تا در یک شرایط مناسب بتوانیم راه حلّ را بیابیم !! به بچه ها گفتم این نوع حمله ها معمولاً توسط بازیکنان به اصطلاح پارکی و شطرنجبازان دِیمی انجام می شود . یکی دو مثال هم در این مورد ارائه شد . در همین راستا به یکی دو استراتژی کلّی هم در حد شنیدن بچه ها اشاره شد ، مثلاً : اینکه راه مقابله با حمله جناحی ، حمله یا فشار در مرکز است و ...
در ادامه در مورد ساعت شطرنج و زمانبندی های مختلف (بولِت ، بلیتز ، رَپید و فکری) توضیحاتی دادم و چند مثال از بازیکنان بزرگ را هم برای بچه ها تعریف کردم . امروز فاطمه کمتر تیکه می انداخت و چون گرمش شده بود فرستادمش آخر کلاس تا کولر بهش بخورد و بخاطر همین هم بیشتر درس را گوش می داد . در پایان کلاس بچه ها با هم بازی کردند . نیما با خودم بازی کرد . محمدصدرا دوباره با فاطمه بازی کرد و سعی می کرد بعضی حرکات را به او یاد دهد . اشکان با آراد بازی کرد ، آراد خوب توانست اشکان را ببرد (اشکان باید دلیل باختش را بررسی کند!!) بعد آراد با محمد رضا که علیرضا را برده بود بازی کرد که محمد رضا ، آراد را برد . محمد رضا با این برد نشان داد که کمی دقت و تمرین بیشتر می تواند او را خیلی بالا بیاورد . نیما یکی دو جا می توانست مرا ببرد ، ولی بخاطر تجربه کم و کمی علم تئوریک نتوانست برد خود را مسجّل کند . احسنت به نیما .
در پایان کلاس پدر و مادرها برای ترم پاییز ساعت را تنظیم کردند و بالاخره قرار شد از جلسه بعد هر هفته یک روز ، ساعت 4 و ربع کلاس ها برگزار شود . امیدوارم همه والدین محترم بتوانند با تنظیم وقت ادامه رشد و روند این کلاس را فراهم آورند . مادر محمد رضا گفتند : محمد رضا می گوید نمی توانم بازی را که برنده هستم به برد نهایی برسانم !!؟ در جواب گفتم : پسر ! اینکه چیزی نیست شما می بینید گاهی در سطح ما یک نفر یک سوار جلو است و نمی تواند برد خود را مسجّل کند . این ضعف در این سطح کاملاً طبیعی و عادی است و اصلاً جای تعجّب ندارد !!! البته با تمرین کم کم این مهارت در شما ایجاد می شود ، همچنین با چیدن بازی بزرگان و تحلیل آن !! محمد صدرا هم در مورد حیله 5 از طرح درس حیله های گشایشی یک سؤال داشت که در قسمت نظرات همان مطلب جوابش را گذاشته ام می توانید ببینید !!
امیدوارم از جلسه بعد که ترم جدید شروع می شود ، قبل از جلسه طرح درس آن را روی وبلاگ بگذاریم تا بچه ها براحتی بتوانند با مطالعه و آمادگی سر کلاس آماده شوند ، همچنین اگر توفیق حق شامل حالم شود ، گزارش و پرونده هر کدام از بچه ها را در این دو ترم بصورت یک کاسه آماده کنم و برای والدین محترم ارسال نمایم . همچنین کلّیّت 8 جلسه ترم جدید را در یک مطلب برای بچه ها و والدین محترم توضیح می دهیم .
و حالا این هم
گزارش تصویری این جلسه که آخرین جلسه تابستان امسال بود و پدر و مادرها از اینکه
در ترم جدید هفته ای یکبار بیشتر کلاس ندارند بسیار خوشحالند
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :
دقت بفرمایید به این پارتی بازی نِمی گَنا ! به این میگن
احترام میهمان !! خُب آخه یکی بلند شده دو جلسه اومده مهمانی ما نباید هواشو داشته
باشیم ؟!!! البته خانم رئیس اگه عکسش اوّل نمیخورد احتمال داشت استاد جلسه بعد با عصای زیر بغل خدمتتون می رسید !! پس مصلحت هم اقتضاء می کرد ما هم ادب رو رعایت کنیم هم سُنَنِ اسلامی رو !!!
از قدیم گفتن : همنشینی با خوبان باعث خوب شدن آدم میشه !! خُب اینم نتیجه همنشینی با حبیب خدا !!
محمدصدرا میگه : اینکه هیچی بلد نیس اینجوری بازی می کنه ! وای به روزی که باباش بهش یاد بده ، دیگه مگه میشه بردش ؟!!!! اونوقت میگن به یه دختر باختی !! به دختر باختن هم برای پسرا یعنی پیش رفیقاشون محل مسخره بازی شدن و خندیدن !! بچه ها پسرا تو مسابقات حاضرن بمیرن ولی به دخترا نبازن !! حالا شما رو نمیدونم ولی ما که بچه بودیم با دخترای محل کَل داشتیم در حدّ لالیگا !! پسرا شیرن مثل شمشیرن ، دخترا .... حالا وِلِش کن چون دخترم اگه ببینه پوستم کندس !!!!!!!!!!!!!!
حالا این بازیکن ! ببخشید این داستان نویس !! چند تا عکسه دیگه شاهکار این جلسش رو می بینید !
اشکان این جلسه درس بزرگی گرفت و باید از این درس عبرت بگیره ! دمت گرم اشکان که ناراحت نشدی و خیلی ریلکس (با آرامش) با باختت کنار اومدی ! بچه ها اشکان واقعاً شیره ! یه کف مرتّب برای اشکان بزنید ! خُب یه کفم برای حریفش آراد خان ! خُب حالا درسی که گرفتی چی بود اشکان ؟!!!
محمدرضا میگه : استاد آخه این طفل معصوم رو می ذاشتی با یکی بازی کنه لااقل مساوی کنه ! آخه این جلسه آخری ضایع میشه ببریمش یه وقت گریه می کنه میره مامانش رو میاره حالا بیا جمعش کن !!
محمدرضا میگه : آخه بچه اوّل حرکت کن بعد ساعت رو بزن ، نترس وقتت تموم نشده می برمت ! در ضمن این کتاباتم بخون شاید ترشی نخوری یه چیزی شدی !!
این پوزیسیون رو می بینید ! خُب سفید اشکان خانه و سیاه آراد خان !! فکر می کنید آخر این پوزیسیون به کجا بکشه ؟
اینم
آخرش !!! وای بر من !!!
خُب فکر می کنید این پسره با این تیپ مثبتش داره به کجا نگاه می کنه ؟! حریفش که نیومده ، می خواد اگه بشه استاد رو ببره !! یعنی میشه ؟! بچه ها اوّلین نفری که بتونه استاد رو ببره جایزش دو تا اسکناس 10 هزارتومانیه !! یعنی یک سوم شهریه اش رو میتونه خودش بده ! ببینیم چی میشه ؟ اینم بگم فقط کسی میتونه با استاد بازی کنه که یزدان یا نیما رو ببره ! یزدان و نیما بدون مانع میتونن با استاد بازی کنن !! حالا زود باش بیا ببینم !!!!!
حالا معلوم شد نگاه ببر به کجا بوده ! ببر اگه خسته باشه هم از شکار دیگران لذّت میبره !!! شک نکنید کارپف جدیدی در حال تولده که می خواد آخرش از مرز کرامنیک بگذره و به کارلسن برسه !!!
ما که نفهمیدیم این حرکت بَک هنده که جوابش هَند باشه یا هَنده که جوابش بَک هند باشه ، خلاصه فکر کنم محمدصدرا فکر کرده چون استاد از پینگ پونگ خوشش میاد میتونه یه چیزی بازی کنه بین شطرنج و پینگ پونگ !!!!! دخترم هم جوابش رو داده !!!
این حرکت کاملاً ژست قهرمانانه داره !! حالا می گید چرا ؟ خُب شنیدید میگن طرف حس ششمش پوآرویه یا شخصیت مورد علاقه و نوستالُژیک من شرلوک هُلمز !!!! خُب جناب واتسون بیا تا بهت بگم ! کجا باید بریم قربان ؟ بیا بریم به 10 سال بعد !!! .... 10 سال بعد بخوانید : .......
آراد میگه : اگه ببرمش شاگرد سومی رو پَس می گیرم !! محمدرضا میگه : وقتی فیتیله پیچت کردم می فهمی داداش آراد !! فکر می کنید آخرش چی شد ؟!!!
یکی از مربیان خانم مدرسه شطرنج وقتی این بچه رو دید گفت : اینو ببین چه فندقیه ؟! خُب پس عکسای این جلسه ما با فندق شروع شد با فندق هم تمام میشه !!!
با آرزوی موفقیّت برای همه فندق های شطرنجی کشور