گزارش و نکات جلسه اختصاصی شنبه صبح 16 – 6 – 1392
برای شنبه صبح همچنانکه گفته بودم ، 5 نفر از بچه ها انتخاب شدند تا در یک
آموزش ویژه بتونن خودشون کار با کتاب و نرم افزارها رو بهتر یاد بگیرن . اعتقاد
خودم اینه که ما اگر روش های درست آموزشی رو بتونیم خوب به بچه ها یاد بدیم و سبک
زندگی مون رو از این حالت بی نظمی و تنبلی در بیاریم تا بچه ها از ما رفتارهای غلط
رو یاد نگیرن و تکرار نکنن ، خیلی راحت می تونیم بچه ها رو آموزش بدیم و تربیت
کنیم . نمی خوام اینجا درس بدم اونم برای والدین ، ولی خُب این ترم ما خیلی از
نکات جزوه والدین رو در لابلای همین گزارش ها آوردیم . بخاطر همین ناچارم یه
توضیحی بدم . یکی از دوستان نقل می کرد که ما در ترم دو دانشگاه یه دانشجوی ورودی
داشتیم از کشور اتریش که تازه مسلمان شده بود . می گفت ما یه ترم هم از اون جلو
بودیم ، ولی بعد از 4 سال اون داشت ارشد رو تموم می کرد و ما هنوز کارشناسی بودیم
. می گفت رفتیم پیشش و در یک گپ و گفت دوستانه دیدیم معلوماتش از ما خیلی بهتره ،
می گفت نمی دونم چجوری درس می خوند !! بنده بعد از یه لبخند و چند تا سؤال شروع
کردم برای این رفیقمون روش شناسی چگونگی آموزش و مطالعه رو توضیح دادم . بنده خدا
کَفِش بریده بود . گفتم رفیق ما اینقدر سیستم آموزشی کشورمون فَشَل تشریف داره که
فکر می کنیم اونا نابغه هستن . نه داداش اتفاقاً بچه های ما نابغه هستن که با این
سیستمِ فشل عهد قِلقِله میرزا بازم درسشون اینقدر خوبه که دانشگاه های خارجی خوباشون
رو می خواد . بگذریم ... این کلاس همچنین بخاطر بعضی اعتراضات و سختی های والدین
که نمی رسیدن برای بچه ها وقت بزارن گذاشته شد تا اونا کارشون کمی سبک تر بشه .
به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید ...
برای شنبه بنده باید صبح ساعت 9 یه پروژه تحقیقاتی رو تموم می کردم و می فرستادم و بعد ساعت 10 در مدرسه هیأت شطرنج با بچه ها درس رو شروع می کردیم . اینم بگم که این پروژه تحقیقاتی تقریباً برام حیاتی بود . بعضی والدین محترم از بروز نشدن وبلاگ سؤال کردن که عرض کردم بخاطر همین کار بوده و همچنین آمادگی برای مسابقات که توضیحش رو مفصل در مطالب آینده انشاءالله میارم . کار تحقیقاتیم اونقدر طول مهم بود که جمعه صبح ساعت 5 که پاشدم تا شنبه بعد از ظهر ساعت 2 نخوابدیم . صبح شنبه ساعت 9 و ربع کار تموم شد و ایمیلش کردم ، بعد یه دوش گرفتم و وقتی اومدم بیرون ساعت 9 و 45 دقیقه بود . 5 دقیقه ای لباسم رو پوشیدم و تا خواستم یه لیوان شیر بخورم که بیام بیرون بگید چی دیدم ؟!! بله جناب مارمولک در راهرو بین اتاق خواب و آشپزخانه داشت عرض اندام می کرد . مارو میگی حالا 10 دقیقه مونده به کلاس افتادیم دنبال مارمولک !! یکی نیس بگه آخه مرد حسابی خودت میگی نظم .... لا الاه الا الله ... بدو بدو اومدم سر کوچه با یه بنده خدای موتوری رفتم بهارستان ایستگاه بهارستان تو پاتوق موتوری ها گفتم خیابون حجاب ؟ یکی گفت 6 تومن . گفتم آقا فقط گازشو بگیر حالا ساعت چنده ؟ 3 دقیقه به 10 . خلاصه ما 10 و ربع رسیدیم کلاس دیدیم یزدان و سروینا و نیما هستن . نیما که قبلاً گفته بود تا ظهر می خوابه معلوم بود با مَنجِنیق بیدار شده !! از خانم دیّان دو تا ساعت گرفتم و با بچه ها شروع کردیم بازی کردن تا محمدرضا بیاد . بعد بازی نیما و یزدان رو براشون یه کم تحلیل کردم و اشکالاتشون رو گفتم . در کل بچه ها خیلی سریع بازی می کنن که برای اوّلش طبیعی همه با ساعت همینجوری هستن و باید به مرور بهتر بشن .
برای ادامه به ادامه مطلب رجوع کنید
محمدرضا ساعت 10 و نیم اومد و معلوم بود با ضد هوایی بیدار شده ، بهش میگم پسر از رختخواب پریدی بیرون ؟! می خنده و میگه : نه آقا نیم ساعته بیدار شدیم !!! میگم : زحمت کشیدی نیم ساعت از خونتون تا اینجا راهه که احتمالاً داشتی چشماتو می مالیدی !!! یاد اردوهای مختلف می افتم و یادم میاد تو یکی ز سفرهای شمال یکی از بچه رو بعد از 1 ساعت صدا کردن باید با مشت و لگد بیدار می کردیم !!! خدا به پدر مادرا صبر بده واقعاً !!
کاری که ما در کلاس انجام دادیم کلیّتش این بود که به بچه ها بفهمونیم خودشون می تونن کتاب ها رو بخونن و بفهمن و استعداد لازم برای این کار رو دارن و بِهِشون گفتم که یه کم تنبل تشریف دارن که اینکار رو نمی کنن . (البته خودم عامل این تنبلی رو رفتارهای غلط بزرگترها می دونم و مهمترین اشتباه را تنظیم نبودن ساعت خواب و مهمترین دلیل این عامل رو سنّت ها و عرفیّات بی منطق !!! این یکی بماند ...
در ابتدا برای بچه ها یک متن درسی انتخاب کردم (محمدرضا کتاب نیاورده بود و سروینا کم آورده بود) و خواستم تا بخوانند و بیایند پای تخته توضیح و کنفرانس بدهند . برای سروینا و محمدرضا مطلبش جدید بود ، ولی برای همه مطلبی بود که خودم درس نداده بودم . محمدرضا کمی برایش سخت بود . 20 دقیقه به بچه ها وقت دادم . نیما از همه زودتر تمام کرد و بعد یزدان و بعد سروینا و در آخر محمدرضا . البته محمدرضا حق داشت چون مطلبش از بقیه کمی سخت تر بود . همه بچه ها پای تخته مطلب را برای بقیه توضیح دادند و هر کدام به عنوان مثال یک پوزیسیون ا چیدند و در قالب مثال هم مطلب را بیان کردند . کم و کاستی ها برایشان کامل کردم . بعد به بچه ها گفتم سخت بود ؟! همگی گفتند : نه .
بنابراین بچه ها در خواندن کتاب «تاکتیک های شطرنج برای نوجوانان» ، «آخر بازی روزن» و «مایزلیس» هیچ مشکلی ندارند . بعد از این مرحله به بچه ها وقت استراحت دادم ، ولی خودشان مشتاق بودند با ساعت بازی کنند . بازی بلیتز (شطرنج سریع) حسابی بِهِشان چسبیده !! بعد از بازی رفتیم سراغ شروع بازی و برای بچه ها چگونگی کار کردن یک شروع بازی رو یاد دادم و اینکه چگونه باید از روی کتاب یک شروع بازی رو مطالعه کنند . بچه ها این مرحله رو هم خوب فهمیدند و باید بِهِشون تمرین اختصاصی بدم تا بتونن اشکالات خودشون رو در بیارن . بازم بِهِشون وقت استراحت دادم ، ولی بچه ها مشتاق تر از قبل بازم گفتن بازی می کنیم . برای کار با نرم افزارها وقت خیلی کم بود و خیلی درست و حسابی نشد ایم مرحله رو انجام بدیم که هم باید یه متن برای ترم بعد آماده کنم تا تو وبلاگ بزاریم و هم بصورت تک تک باید یه تمرین با بچه ها داشته باشیم که وقتش رو باید تو وقتای کلاس تنظیم کنم .
چند تا مطلب رو که مهم هست بصورت نکته وار میگم :
· بچه ها از بازی کردن با ساعت واقعاً لذت می برن .
· یزدان بعد از 1 ساعت و نیم یه کم اذیّت کرد و فکر می کنم نیاز به تمرین خلوت کردن داره . بدین شکل که هر روز حدود 15 دقیقه تو یه جای خلوت بشینه و بدون وُول خوردن با آرامش فکر کنه !! این کار تمرکزش رو بالا می بره .
· در بازی ها نیما موفّق تر از یزدان عمل کرد که یه کمی بخاطر سریع بازی کردن یزدان بود .
· به بچه ها گفتم هر کدومشون نیاز به تمرین های اختصاصی دارن که به مرور براشون می ذارم رو وبلاگ .
· دستورالعمل کلی برای این بچه ها اینه که والدین دیگه نمی خواد بِهِشون چیزی درس بدن ، بلکه اونا بعد از خوندن یه مطلب باید برای والدین کنفرانس بدن . والدین محترم دقت کنن که این کنفرانس فقط برای اینه که بچه ها یک دور درس رو بیان کنن . شما اگر اشتباه هم دارن بهشون نگید بلکه برای بنده گزارش کنین . از بیان بچه ها خودتون سطح تسلطشون رو به مطلب می تونید بطور تقریبی بدست بیارین . این چهار نفر و اشکان ، البته بعد از گذروندن دوره اختصاصی آمادگی این رو دارن تا در مسابقات 5 شنبه های فدراسیون شرکت کنن . حتماً تنظیم بفرمایید برای نیمه دوم مهر یه پنجشنبه صبح بچه ها بیان مسابقه که سعی می کنم خودم هم باشم انشأ الله تعالی . بهتره قبلش بچه ها یه مسابقه رو اگه بتونن ببینن .
آخر کلاس مادر نیما
می گفت : ما باید بعدازظهر هم بیایم که گفتم بله !! بچه ها کاری نکردن ! تازه کلّی
هم کِیف کردن . خُب از والدین محترم بچه ها تشکر ویژه دارم بخاطر همکاری صمیمانه و
دلسوزانشون و همچنین تشکر از عزیزان هیأت شطرنج تهران که ما رو تحمّل کردن .
اینم یه گزارش
تصویری از این جلسمون :
- ۹۲/۰۶/۲۲
با سلام واحترام
ممنون از شمااستاد محترم بابت تدریس کلاس فوق العاده و وقتی که برای آموزش بچه ها و نیز وبلاگ می گذارید.